خلاصه ای از کتاب ۱۲ قانون برای زندگی جردن پیترسون
کتاب ۱۲ قانون برای زندگی، نوشتهی جردن پیترسون، راهنمایی عمیق و جذاب برای یافتن معنا و مقصود زندگی و توسعه فردی است. در کتاب ۱۲ قانون برای زندگی، پیترسون، روانشناس برجسته و استاد دانشگاه، به بررسی ۱۲ قانون برای زندگی میپردازد. این قانونها به خواننده، ابزارها و راهکارهایی ارزشمند در جهت بهبود، نظم و سازماندهی امور زندگی ارائه میدهد.
در این کتاب، جردن پیترسون از دانش روانشناسی، فلسفه و تاریخ بهره گرفته و با دقت به جزئیات، به خواننده مسیر را نشان میدهد. اینکه چگونه میتواند با اصول و تدابیر مشخصی در زندگی، کیفیت آن را بهبود بخشیده و به سطح بالاتری از توسعه فردی دست یابد. در این مقاله قصد داریم این کتاب را از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار دهیم.
آشنایی با نویسنده کتاب ۱۲ قانون برای زندگی
جردن پیترسون، روانشناس، نویسنده و کارشناس رسانهای کانادایی، متولد ۱۲ ژوئن ۱۹۶۲ است. او با فعالیتهای مستمر و سخنرانی در حوزه توسعه فردی و روانشناسی در رسانههای اجتماعی شناخته شد. پیترسون همچنین با بیان دیدگاههایش در مورد مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی همواره نوک پیکان توجه مخاطبان را به سمت خود نگه داشته است.
وی با خلق آثار ارزشمند و برجستهای مانند «نقشههای معنا، معماری باور» و «۱۲ قانون برای زندگی »، در حوزه نویسندگی نیز کارآمد عمل کرده است. نوشتههای او موضوعات مرتبط با روانشناسی، فلسفه و خودیاوری( کمک به خویشتن) را هدف قرار میدهد. موضوع کتابهای پیترسون، به دلیل همگامی با نیاز مخاطب، خوانندگان قابلتوجهی را جذب کرده و همگان را به گفتمان عمومی دعوت میکند.
جردن پیترسون علاوه بر فعالیتهای آکادمیک و نویسندگی، در نقش یک کارشناس رسانهای نیز به خوبی وارد عمل شده است. در پلتفرمهای متعددی میتوان، بحثها و مصاحبههای او را دنبال کرد.
در واقع میتوان گفت، تاثیر جردن پیترسون فراتر از درس و دانشگاه است. او به یکی از چهرههای شاخص در بحثهای معاصر در حوزه روانشناسی، فلسفه و مسائل اجتماعی تبدیل شده است. همچنین توانایی او در انتقال ایدههای پیچیده با زبانی ساده، به مخاطبان گسترده به محبوبیت و شهرت او دامن میزند.
خلاصه ای از کتاب ۱۲ قانون برای زندگی
به جرات میتوان گفت که کتاب ۱۲ قانون برای زندگی یکی از کتابهای پرفروش توسعه فردی جردن پیترسون است که به جنبه های مختلف زندگی می پردازد. در ادامه خلاصهای از این کتاب خواندنی را با هم مرور میکنیم.
آنچه در مقدمه میخوانید
نویسنده با اشاره به داستان مشهور پینوکیو، شروع زیبا و پرمعنایی را در آغاز کتاب قلم میزند:
در داستان پینوکیو، یک عروسک به آرزویش میرسد. او رشته نخهایی را که برای کنترل زندگیاش استفاده میشد، از دست میدهد. بدین ترتیب این فرصت را پیدا میکند که یک پسر واقعی و مستقل باشد. اما چیزی که پینوکیو متوجه نشد این بود که این رهایی به معنای مواجهه با تمام خطرات زندگی واقعی و همچنین درسهای دردناکی است که باید از طریق صداقت، دوستی و خانواده آموخت.
چرا بایستی کتاب ۱۲ قانون برای زندگی را خواند ؟
در همان ابتدای کتاب و با خواندن قانون اول متوجه میشوید که با کتابی عملی سر و کار دارید. این قانون بر اهمیت تصمیمگیری قاطعانه و قرار گرفتن در جایگاه برنده، تاکید میکند. پیترسون بر این باور است که معرفی خود به دیگران به عنوان فردی محکم و با اعتماد به نفس، تاثیر مثبتی بر زندگی شما میگذارد. همچنین نحوه درک و رفتار دیگران با شما را تعادل میبخشد.
۶ برش از قانون اول کتاب ۱۲ قانون برای زندگی
برای مثال، خرچنگها، چه در اقیانوس باشند و چه در قفس، به شدت بر سر بهترین و امنترین مکانها برای سرپناه میجنگند. دانشمندان دریافتهاند که این درگیریهای رقابتی منجر به این میشود که برندگان و بازندگان تعادلهای شیمیایی متفاوتی در مغزشان برقرار شود. در برندگان نسبت هورمون سروتونین به اکتوپامین بیشتر خواهند بود، در حالی که نسبت در بازنده ها کاملا برعکس است.
این سطوح هورمونی حتی میتواند بر وضعیت خرچنگها تاثیر بگذارد. سروتونین بیشتر منجر به چابکی و راستقامتی برندهها و اکتوپامین بیشتر باعث تنش و خمیدگی بازندهها میشود. این تفاوت باعث تقابلهای بعدی می شود، زیرا خرچنگهای راستقامت، بزرگتر و ترسناک تر به نظر می رسند. این امر باعث میشود که خرچنگهای بازنده همیشه مطیع باقی بمانند.
درست حدس زدید، سلسله مراتب و چرخههای مشابه این برد و باخت، در بین انسانها نیز وجود دارد. مطالعات نشان داده است که افرادی که در چنگال اعتیاد به الکل یا افسردگی هستند، کمتر احتمال دارد وارد یک موقعیت رقابتی شوند. این موضوع به تنهایی منجر به عدم تحرک بیشتر و ادامه عزت نفس پایین و تقویت افسردگی در این افراد میشود.
بنابراین اگر به دنبال کسب ویژگی مثبتی هستید، قانون اول را دنبال کنید. سر خود را بالا نگه دارید و حالت یک فرد برنده را بگیرید.
۱- از خودتان همانند کسی که به او عشق میورزید، مراقبت کنید.
اگر سگ شما مریض بود و دامپزشک برایش دارو تجویز میکرد، بلافاصله آن را برایش تهیه میکردید. اینطور نیست؟ ولی با این حال، یک سوم مردم نسخههای پزشکی را که پزشکان برای معالجه میدهند را نادیده میگیرند! اینجا این سوال مطرح میشود: چرا از همان اندازه که حواسمان به حیوانات خانگی هست، مراقب خودمان نیستیم؟
بخشی از دلیل این ماجرا این است: از آنجایی که ما همیشه از عیبهای خود آگاه هستیم، احساس نفرت از خود میکنیم. این نفرت، به نوبه خود منجر به تنبیه غیرضروری و این احساس میشود که شایسته زندگی خوب نیستیم. بنابراین، ما به جای مراقبت از خود، بیشتر از دیگران مراقبت میکنیم.
۲- همراهان اشتباه می توانند شما را نابود کنند، پس دوستان خود را عاقلانه انتخاب کنید.
در این بخش داستان یکی از دوستان دوران کودکی نویسنده را میخوانید. هر چند وقت یک بار، نویسنده به خانه برمی گشت و با دوستش ملاقات میکرد. هر بار، افول آهسته و غم انگیز دوستش را آشکارتر به چشم میدید.
۳- پیشرفت، با مقایسه خود با دستاوردهای گذشتهتان حاصل می شود نه از طریق مقایسه با دیگران
در این بخش از کتاب ۱۲ قانون برای زندگی، پیترسون قصد دارد، باوری جدید را جایگزین باورهای پیشین مخاطب کند:
قبلا چیزی به نام ماهی بزرگ در یک برکه کوچک وجود داشت. اما اکنون، به لطف اینترنت، حتی مفهوم یک جامعه کوچک نیز متعلق به گذشته است. این روزها، همه ما بخشی از یک جامعه جهانی هستیم و مهم نیست کجا هستید، همیشه کسی بهتر از شما وجود دارد.
این ما را به موضع انتقاد از خود میرساند. اکنون، مهم است که نسبت به خود منتقدانه نگاه کنیم. اگر ما نبودیم، چیزی برای تلاش نداشتیم. هیچ انگیزهای برای بهتر کردن خودمان نبود و زندگی ما به سرعت بیمعنی میشد.
۴- تربیت فرزندی مسئولیت پذیر و مهربان، وظیفه والدین است
اگر تا به حال در مواجهه با والدینی که کودک ویرانگر خود را نادیده میگیرند، این سوال به ذهنتان آمده است که: آیا آنها والدین بدی هستند یا این نشاندهنده هوش آنهاست؟
پاسخ کتاب ۱۲ قانون برای زندگی این است که رویکردهای تربیت کودک در طول سالها تغییر کرده است. این تغییر رویکرد اغلب در نتیجه بحثهای طاقتفرسای غریزه در مقابل پرورش و نظرات متفاوت در مورد انواع غرایزی که انسان با آن متولد میشود، ایجاد شده است.
۵- فداکاری می تواند یک عمل معنادار باشد و ما باید معنا را ورای لذتهای آنی و زودگذر جستجو کنیم.
پیترسون برای تهنشین کردن این مفهوم ارزشمند در زهن مخاطب، مثال جالبی را در کتاب ۱۲ قانون برای زندگی عنوان میکند. آیا داستان میمونی که با دستش در ظرف شیرینی گیر کرد را شنیدهاید؟ داستان میمون به جایی میرسد که یک کلوچه داخل شیشه باقی میماند. دهانه شیشه به اندازهای بزرگ بود که دست میمون وارد آن شود، اما آنقدر بزرگ نبود که مشتش با غذا از آن بیرون بیاید. بنابراین، اصرار میمون بر نگه داشتن غذای خود مساوی با گیر کردن دستش داخل ظرف شیشهای بود. اخلاق میگوید که حرص و طمع بهایی دارد: میمون، اسیر شدن را به بهای به دست آوردن غذا پذیرفت.
۶- همیشه اول فقیرها و افراد مضطرب، میمیرند
این قانون از ۱۲ قانون برای زندگی، بیانگر همبستگی و ارتباط تنگاتنگ وضعیت اجتماعی-اقتصادی و سلامت افراد جامعه است. به بیان پیترسون، کسانی که با استرس مالی و عاطفی مواجه هستند، بیشتر در معرض مشکلات سلامتی و مرگ و میر زودرس قرار دارند.
سخن پایانی
کتاب «12 قانون برای زندگی» ترکیبی از خرد روانشناختی و تامل فلسفی برای تشویق افراد به گرفتن سکان زندگی در دستان توانمندشان است. چرا که تنها از این طریق میتوانند با هرج و مرج مقابله و برای معنای زندگی تلاش کنند. تاکید بر مسئولیتپذیری فردی و ادغام مفاهیم روانشناختی و فلسفی به جذابیت و طنیناندازی کتاب کمک میکند. رویکرد پیترسون، اگرچه بدون نقص نیست، اما شعلهی بحثهای گستردهای را در مورد موضوعات مرتبط با معنا، مسئولیت و توسعه فردی را برافروخته است.